بسم الله الرحمن الرحیم
چندی پیش یکی از دوستانم برام پیامکی به این مضمون فرستاد :
شاید آنروز که سهراب نوشت " تا شقایق هست ، زندگی باید کرد ! " خبر از دل پر درد گل یاس نداشت ، باید اینجور نوشت " هر گلی هم باشد ، چه شقایق چه گل پیچک و یاس ، تا نیاید مهدی زندگی دشوار است " الهم عجل لولیک الفرج .
این نوشته رو از دو دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد ، هم از نگاه اول که همان نگاه سهراب است و هم از نگاه آن عزیز .
در نگاه اول ، راوی تداوم زندگی را به وجود شقایق دانسته و اونو مرتبط با این موضوع کرده .
شقایق در فرهنگ ما مظهر عشق و شهادت است ، عشق حقیقی نه عشق کاذب و مجازی ، عشق به خدا و معصومین (س) .
از این منظر بسیار درسته ، چون این عشق به وجود مقدس حضرت باریتعالی بسیار زیبا و مقدسه و دلیل اونم اینه که این عشق حقیقیه نه کاذب ، من به هر عشقی بجز این عشق می گم علاقه وافر و عشق رو تنها مختص خدا می دونم و برا اونم دلائلی دارم .
خدا بسیار رئوف و مهربانه ، خدا ستار العیوبه ، خدا خالق هستیه ، خدا زیباست و زیبایی رو دوست داره ، خدا بی نیازه و ... .
نمونه بارز این مهر و مهربانی و میشه در این اعمال ما و عکس العمل اون دید ، شما تصور کنید حاکم منطقه و ایالتی هستید ، از خراج و مالیاتی که از رعایای خود می گیرید ، برای اونا اگه خیلی منصف باشید کارهای زیربنایی و ... رو انجام می دین و براشون مقرراتی رو وضع کردین و اگه کسی تخلف کنه به شدت ناراحت شده و اونو مجازات می کنید .
حال خدا خالق هستی و ماست ، نه خراجی از ما می گیره و نه مالیاتی ، همه چیزو در اختیارمون گذاشته و بهمون اختیار تام داده و گفته هرکار دوست دارید بکنید ولی از این حدود خارج نشید و به ما فرصت هم داده و میده و عیوب و گناهان ما رو مخفی نگه داشه و میداره ، این خدا دوست داشتنی نیست ؟
یا حادثه ای دیگه رو بیان می کنم ، در زمانی که فرعون در حال غرق شدن بود ، بارها از موسی کمک خواست و التماسش کرد و موسی توجهی نکرد ، پس از آن واقعه موسی خلوتی برگزید و به راز و نیاز با خدا مشغول شد و خدا از او پرسید : چرا وقتی فرعون ازت بارها کمک خواست به درخواستش توجهی نکردی ؟
موسی پاسخ داد : او دشمن تو بود و من چگونه به دشمنت کمک کنم ؟
خدا پس از سوگند به جلال و جبروتش می فرماید : ای موسی ! او بارها از تو کمک خواست ولی اگه تنها یکبار از من کمک خواسته بود مطمئن باش کمکش می کردم و نجاتش می دادم .
این خدا قابل دوست داشتن و عشق ورزیدن نیست ؟
و اما شهادت ، این فرهنگ شهادت بود که ما را از یوغ استعمار و استثمار نجات داد و همچنین انقلاب ما را در جنگ تحمیلی به پیروزی رسانید ، شقایق نماد این فرهنگ است ، نماد شهادت .
حال اگر این دو یعنی عشق حقیقی و فرهنگ شهادت وجود داشته باشد ، زندگی واقعی ارزش و مفهوم خودش را دارد و خواهد داشت و زمانی که این دو از بین بروند ، زندگی مفهوم و معنی نخواهد داشت و بی ارزش خواهد بود ، چون نه هدفی وجود دارد و نه ارزش و آرمانی و نه غیرت و تعصبی .
حال اگر از دید و منظر پیامک دوستم بنگریم خواهیم دید که با وجود این قسمت اول که درستی مطلب را می رساند ، بازهم برای اینان که به این درجه می رسند ، یعنی عاشق حقیقی می شوند و فرهنگ جان دادن در راه خدا را بخوبی حفظ کرده و می دانند ، زندگی سخت و دشوار است در غیاب مولا و آقایشان .
چه شبها و روزها همین رزمندگان ما که عاشق حقیقی بودند و اکثر آنان هم به درجه رفیع شهادت نائل شدند ، در دل خود از غم فراق یار غصه می خوردند و به خود می پیچیدند و اشک ماتم می ریختند .
درسته که عشق حقیقی به خدا داشتند ولی چون دوست داشتن معصومین و اطاعت از آنان را خدا امر فرموده ، آیه اولوالامر ، پس به امر خدا راضی و گردن نهاده بودند .
نتیجه اینکه هر دو مطلب درسته ، هم این و هم اون ، این پیامک رو میشه ترکیبی با یکدیگر خواند و نوشت و در درون نهادینه کرد .
امیدوارم خدا ما را جزء عاشقان واقعی خودش و همچنین جزء منتظران واقعی قائمش قرار دهد .
بسم الله الرحمن الرحیم
چندی پیش یکی از دوستانم برام پیامکی به این مضمون فرستاد :
شاید آنروز که سهراب نوشت " تا شقایق هست ، زندگی باید کرد ! " خبر از دل پر درد گل یاس نداشت ، باید اینجور نوشت " هر گلی هم باشد ، چه شقایق چه گل پیچک و یاس ، تا نیاید مهدی زندگی دشوار است " الهم عجل لولیک الفرج .
این نوشته رو از دو دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد ، هم از نگاه اول که همان نگاه سهراب است و هم از نگاه آن عزیز .
در نگاه اول ، راوی تداوم زندگی را به وجود شقایق دانسته و اونو مرتبط با این موضوع کرده .
شقایق در فرهنگ ما مظهر عشق و شهادت است ، عشق حقیقی نه عشق کاذب و مجازی ، عشق به خدا و معصومین (س) .
از این منظر بسیار درسته ، چون این عشق به وجود مقدس حضرت باریتعالی بسیار زیبا و مقدسه و دلیل اونم اینه که این عشق حقیقیه نه کاذب ، من به هر عشقی بجز این عشق می گم علاقه وافر و عشق رو تنها مختص خدا می دونم و برا اونم دلائلی دارم .
خدا بسیار رئوف و مهربانه ، خدا ستار العیوبه ، خدا خالق هستیه ، خدا زیباست و زیبایی رو دوست داره ، خدا بی نیازه و ... .
نمونه بارز این مهر و مهربانی و میشه در این اعمال ما و عکس العمل اون دید ، شما تصور کنید حاکم منطقه و ایالتی هستید ، از خراج و مالیاتی که از رعایای خود می گیرید ، برای اونا اگه خیلی منصف باشید کارهای زیربنایی و ... رو انجام می دین و براشون مقرراتی رو وضع کردین و اگه کسی تخلف کنه به شدت ناراحت شده و اونو مجازات می کنید .
حال خدا خالق هستی و ماست ، نه خراجی از ما می گیره و نه مالیاتی ، همه چیزو در اختیارمون گذاشته و بهمون اختیار تام داده و گفته هرکار دوست دارید بکنید ولی از این حدود خارج نشید و به ما فرصت هم داده و میده و عیوب و گناهان ما رو مخفی نگه داشه و میداره ، این خدا دوست داشتنی نیست ؟
یا حادثه ای دیگه رو بیان می کنم ، در زمانی که فرعون در حال غرق شدن بود ، بارها از موسی کمک خواست و التماسش کرد و موسی توجهی نکرد ، پس از آن واقعه موسی خلوتی برگزید و به راز و نیاز با خدا مشغول شد و خدا از او پرسید : چرا وقتی فرعون ازت بارها کمک خواست به درخواستش توجهی نکردی ؟
موسی پاسخ داد : او دشمن تو بود و من چگونه به دشمنت کمک کنم ؟
خدا پس از سوگند به جلال و جبروتش می فرماید : ای موسی ! او بارها از تو کمک خواست ولی اگه تنها یکبار از من کمک خواسته بود مطمئن باش کمکش می کردم و نجاتش می دادم .
این خدا قابل دوست داشتن و عشق ورزیدن نیست ؟
و اما شهادت ، این فرهنگ شهادت بود که ما را از یوغ استعمار و استثمار نجات داد و همچنین انقلاب ما را در جنگ تحمیلی به پیروزی رسانید ، شقایق نماد این فرهنگ است ، نماد شهادت .
حال اگر این دو یعنی عشق حقیقی و فرهنگ شهادت وجود داشته باشد ، زندگی واقعی ارزش و مفهوم خودش را دارد و خواهد داشت و زمانی که این دو از بین بروند ، زندگی مفهوم و معنی نخواهد داشت و بی ارزش خواهد بود ، چون نه هدفی وجود دارد و نه ارزش و آرمانی و نه غیرت و تعصبی .
حال اگر از دید و منظر پیامک دوستم بنگریم خواهیم دید که با وجود این قسمت اول که درستی مطلب را می رساند ، بازهم برای اینان که به این درجه می رسند ، یعنی عاشق حقیقی می شوند و فرهنگ جان دادن در راه خدا را بخوبی حفظ کرده و می دانند ، زندگی سخت و دشوار است در غیاب مولا و آقایشان .
چه شبها و روزها همین رزمندگان ما که عاشق حقیقی بودند و اکثر آنان هم به درجه رفیع شهادت نائل شدند ، در دل خود از غم فراق یار غصه می خوردند و به خود می پیچیدند و اشک ماتم می ریختند .
درسته که عشق حقیقی به خدا داشتند ولی چون دوست داشتن معصومین و اطاعت از آنان را خدا امر فرموده ، آیه اولوالامر ، پس به امر خدا راضی و گردن نهاده بودند .
نتیجه اینکه هر دو مطلب درسته ، هم این و هم اون ، این پیامک رو میشه ترکیبی با یکدیگر خواند و نوشت و در درون نهادینه کرد .
امیدوارم خدا ما را جزء عاشقان واقعی خودش و همچنین جزء منتظران واقعی قائمش قرار دهد .